نگاه دانشجویی

این وبلاگ پایگاهی است برای انعکاس فعالیتهای فرهنگی، علمی وسیاسی

نگاه دانشجویی

این وبلاگ پایگاهی است برای انعکاس فعالیتهای فرهنگی، علمی وسیاسی

این وبلاگ پایگاهی است برای انعکاس فعالیتهای فرهنگی علمی وسیاسی

پیام های کوتاه
پیوندها

نظریه دیویس و مور در مورد قشربندی اجتماعی

سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۳:۳۱ ب.ظ

نظریه دیویس و مور در مورد قشربندی اجتماعی

 

نخستین نظریه فراگیر در زمینه نابرابری های اجتماعی در پارادایم کارکردگرایی، ایده معروف دیویس و مور است که در سال 1945 مطرح شد. این دو نظریه پرداز در پارادایم کارکردگرایی قرار دارند که قشربندی را یک پدیده عام و فراگیر و ضروری می دانند.1 مهم ترین نکته های نظریه دیویس و مور به شرح زیراست:

1. برخی از موقعیت ها در جامعه از نظر کارکردی مهم تر از دیگر موقعیت ها هستند: به دیگر سخن، دست یازیدن به آن ها مهارت های ویژه می خواهد.

2. افراد اندکی در جامعه، این استعدادها را دارند که با آموزش بتوان آن ها را برای دسترسی به این موقعیت ها آماده ساخت.

3. تبدیل استعداد به مهارت به یک دوره آموزشی نیاز دارد که در آن افراد باید از خودگذشتگی نشان دهند.

4. در چنین دوره ای، افراد باید بدانند که در آینده موقعیت های گوناگونی به دست خواهند آورد؛ در نتیجه هر فعالیتی، پاداشی ویژه را در پی خواهد داشت؛ یعنی دسترسی نابرابر به منابع کمیاب و پاداش های مورد انتظار.

5. این منابع کمیاب، کالاها و پاداش ها، حقوقی را برای افراد به وجود می آورند که در نتیجه آن، افراد در یک پایگاه، به گروه های متفاوتی تقسیم می شوند. بر همین اساس، وجهه اجتماعی متفاوتی نسبت به یکدیگر خواهند داشت.

6 . بنابراین، نابرابری اجتماعی، پدیده ای ضروری برای بالا بردن سطح اجتماعی است.2

 

نظریه دارندورف

 

رالف دارندورف براین باور است که کارکردگرایان اهمیتی به واقعیت های برخورد اجتماعی نداده اند. از دید دارندورف، می توان نکته های مثبت هر دیدگاه را گرفت و با هم در آمیخت. وی باور دارد که هنوز هم تضاد و برخورد، واقعیت اساسی زندگی اجتماعی را رد می کند. وی بر این باور است که تنها مسئله مالکیت نیست که طبقه ها را از هم جدا می کند. در جوامع سرمایه داری این مدیران هستند که قدرت واقعی را در دست دارند. در اصل، روابط اقتداری رو به گسترش را در شرایط گوناگون و پیچیده تعیین کننده می داند. پس طبقه ای براساس اقتدار و برخورد در نتیجه داشتن اقتدار در زمینه های گوناگون به وجود می آیند و نه تنها در چارچوب مسایل اقتصادی. در هر نهاد و یا مؤسسه دارای پایگاه، روابط اقتداری در نتیجه روابط برخوردی وجود دارد.1

دارندورف به چهار نوع نابرابری در جامعه اشاره می کند:

1. تفاوت های طبیعی، چهره ظاهری، شخصیت، علائق؛

2. تفاوت های طبیعی، هوش، استعداد و نیرو (قدرت بدنی) و... ؛

3. تمایز میان موقعیت های هم ارزش (برای نمونه، راننده تاکسی، بقال، نجار، آهنگر و...)؛

4. قشربندی براساس منزلت و ثروت برای درجه بندی پایگاه اجتماعی.

دارندورف تأکید می کند که منظور از نابرابری، بیش تر نکته چهارم است. دارندورف به درستی تأکید می کند که از آغاز پیدایش جوامع تاکنون، هیچ جامعه ای را نمی توان یافت که در آن انسان ها از نظر نیاز و امکاناتشان برای ارضای نیازها، برابر بوده باشند.

این برابری و تساوی اساسا امکان ندارد؛ زیرا انسان ها به طور طبیعی از نظر توانایی های جسمی و فکری باهم متفاوتند و حتی در شرایط یکسان از محیط و طبیعت به طور متفاوت بهره برداری می کنند.2

دارندورف به آینده نابرابری خوش بین است. وی باور دارد که نابرابری به صورت جزء نهادی جامعه در آمده، ولی دولت نقش اساسی در کاهش نابرابری خواهد داشت. فرصت های تحصیلی نیز سبب کاهش نابرابری های اجتماعی می شود. به نظر او به جای تلاش برای توزیع عادلانه ثروت باید افراد را برای به دست آوردن فرصت های مناسب آزاد گذاشت.

  • دانشجوی دکترای جامعه شناسی سیاسی دانشگاه رازی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی