خلاصه کتاب گذار به دموکراسی. حسین بشیریه .
بسم الله الرحمن الرحیم
بشیریه در فصل مقدماتی کتاب به معرفی موج جدید در نظریه های گذار به دموکراسی می پردازد. او ابتدا نظری اجمالی به نظریه های قدیمی تر و کلاسیک دموکراتیزاسیون می نماید. این نظریه ها که بیشتر به مکتب نوسازی تعلق دارند نگاهشان به دموکراتیزاسیون ساختاری است. معروف ترینِ این نظریه ها که نظریۀ سیمور مارتین لیپست است، به عنوان نمونه، میان دموکراتیزاسیون و توسعۀ اقتصادی رابطۀ همبستگی نیرومندی می بیند و حصول توسعۀ اقتصادی را پیش شرط استقرار دموکراسی می داند.
در مقابل این دسته از نظریات، موج جدید نظریات نه ساختارگرایانه که کنش گرایانه اند، و تاکید بیشتر را بر کارگزاران سیاسی و اجتماعی می نهند. بشیریه این نظریات را نیز به دو دسته تقسیم می کند: دستۀ اول مانند برینگتون مور، گوران تربورن، و پرزورسکی به تعبیر نویسنده کارگزار اصلی دموکراتیزاسیون را طبقات اجتماعی می دانند؛ و دستۀ دوم مثل نظریۀ برتن و دیگران، و لری دیاموند و خوآن لینز، نخبگان سیاسی را بازیگران اصلی وضعیت گذار می دانند. نویسنده سپس ساموئل هانتینگتون را در مقام تحلیل گری به میان می آورد که سعی کرده این دو دسته از نظریات را با یکدیگر تلفیق کند، و هم بر نخبگان سیاسی و هم بر طبقۀ متوسط انگشت نهد. با این حال، چنان که بشیریه نیز تاکید می کند در موج جدیدِ نظریات بیشترین تاکید همانا بر نقش نخبگان سیاسی قرار دارد، و دموکراتیزاسیون محصول تعامل استراتژیک و مصالحۀ نخبگان سیاسی دانسته می شود.
خلاصه کتاب گذار به دموکراسی. حسین بشیریه .
دیباچه
ساموئل هانتینگتون ،سه موج دموکراسی را معرفی نموده است .(در هر مرحله از امواج پیاپی دموکراسی تحولاتی مشخص در دوره زمانی معین در داخل نظام های سیاسی گوناگون در جهت پیشرفت فرآیندهای دموکراتیک رخ داده است.) ص ۷ این سه موج تحولات دموکراتیک گرایی عبارتند از :
- موج اول: از ۱۸۲۸ تا ۱۹۲۶
- موج دوم از ۱۹۲۶ تا ۱۹۷۵
- موج سوم از ۱۹۷۴ به بعد
نگرش ضمنی در نظریه امواج دموکراسی ،نگرش سرایت دموکراسی از منطقه ای به منطقه ای دیگر در سطح جهان ویا حداقل در درون مناطق فرهنگی –جغراقیایی خاصی مانند اروپای شرقی،آمریکای لاتین و آسیای جنوب شرقی است. ص۷
نظریه های جهانی گاهی توجه چندانی به منطق تحولات درونی کشورها وزمینه مبارزات سیاسی و طبقاتی دورن آنها نمی کنند.حال آنکه بدون زمینه مساعد درونی ،اقدامات جهانی ویبن ا لمللی نتیجه بخش نخواهد بود. ص ۷و۸
۱ موج جدید نظریه های گذار به دموکراسی
حسین بشیریه
پیشگفتار
در آغاز سده بیست ویکم میلادی دموکراسی به عنوان نظام بلامنازع در حال گسترش در سراسر جهان است.بر اساس آمار خانه آزادی در سال ۲۰۰۴ از ۱۹۳ کشور، ۱۲۱ کشور دارای نظام دموکراسی انتخاباتی به شمار می رفتند.(در حالی که این آمار در سال ۱۹۷۴ ، از ۱۵۰ کشور فقط ۴۱ کشور بوده است.)ص ۱۱
منظور از دموکراسی در این کشورها نه لزوما نوع آرمانی وحداکثری دموکراسی ،بلکه نوع حداقلی دموکراسی است.
- نوع حداقلی:شیوه ای از حکومت که در آن اقتدار سیاسی از طریق رقابت ومشارکت در انتخابات به واسطه احزاب سیاسی از رای ورضایت اکثریت مردم به عنوان سرچشمه مشروعیت سیاسی نشئت می گیرد. وتنها مفهومی سیاسی است.
- در دموکراسی حداکثری ،مفهومی فرهنگی،اجتماعی واقتصادی است دارای آزادی ها وحقوق مدنی و عمومی در معنای سیاسی آن به واسطه برقراری میزانی از توزیع عادلانه وعدالت اجتماعی دارای پشتوانه لازم باشد. و همه گروهها وطبقات بصورت برابر در حوزه قدرت دولتی رقابت ومشارکت کنند و فرهنگ دموکراتیک در سطح کل جامعه و نخبگان سیاسی گسترش یابد.(تحکیم وتعمیق ونهادمند شدن دموکراسی)ص ۱۲
نویسنده در این دیباچۀ کوتاه و موجز به خوبی ویژگی های اصلی ادبیات گذار و گرایش های روش شناسانۀ این ادبیات را هویدا می کند، و به نیکی مختصات این ادبیات جدید را ترسیم می کند. با این حال، شاید چند نکته در اثر مذکور شایان توجه مجدد باشد. نخست آن که، دلیل مغفول ماندن تعدادی از اصلی ترین آثار ادبیات گذار مانند آثار اشمیتر و اودانل (1986)، راستو (1970)، دیپالما (1990)، و پرزورسکی(1991) در نوشتۀ مذکور چندان مشخص نیست. ثانیاً، از دهۀ 1990 گرایش های جدیدی در ادبیات دموکراتیزاسیون بروز کرده است که انتقاداتی را بر وجوه نخبه گرایانۀ ادبیات گذار وارد کرده اند، و مؤلفه های دیگری مانند رژیم پیش از گذار، جنبش های اجتماعی، عوامل اقتصادی، و تاثیرات بین المللی را وارد تحلیل دموکراتیزاسیون کرده اند. این مرحلۀ جدید در ادبیات گذار نیز نادیده انگاشته شده و توجهی بدان نگردیده است. علاوه بر این، برخی از طبقه بندی های انجام شده در کتاب نیز تا حدودی محل تأمل هستند. به عنوان نمونه، اثر برینگتون مور در ردۀ آثار کارگزارمحور در ادبیات گذار به دموکراسی قرار داده شده است، در حالی که ادبیات گذار تقریباً به نح
گذار به دمکراسی در اندیشه سیاسی دکتر حسین بشیریه
نویسنده:نوروز اکبری زادگان
مقدمه
نکات مهمی که در این نوشتار مورد بررسی قرار می گیرد عبارتند از:
1-به مسأله گذار به دمکراسی و موجهای آن باید توجه داشت
2-در موج سوم:رژیمهای غیر دموکراتیک اروپا، رژیمهای کمونیستی بلوک شرق و بسیاری کشورهای امریکا و امریکای لاتین و آسیای جنوب شرقی به دمکراسی گذر کردند
3-عدم توجه به منطق درونی تحولات کشورها و ایجاد زمینه های مبارزاتی سیاسی و طبقاتی از مشکلات گذر به دمکراسی است
4-مقاومت رژیمیهای غیردمکراتیک در مقابل امواج دمکراسی جهانی را نباید نادیده گرفت
5-نباید نقش عوامل مؤثر جهانی را در فعال ساختن توانمندیهای نهفته درونی نادیده گرفت
6-دسترسی به ادبیات گسترده درباره گذار به دمکراسی از اهداف کشورهای اقتدارگرای غربی است که مورد ارزیابی قرار می گیرد.
7-ارزیابی مسأله گذار به دمکراسی و نمونه ایران در اندیشه های سیاسی دکتر بشیریه که علی رغم برخی انتقادات غیر ساختاری وی از امواج دمکراسی سازی غربی، چیزی جز ترجمان ایرانی، همان قرائت غرب نخواهد بود.
محدودیتهایی برای دمکراسی
نیمه دوم قرن بیستم شاهد پیشرفتهای چشم گیری در استقرار دمکراسی بود.برخی نویسندگان از موج تازه ای از دمکراتیزاسیون سخن می گویند که از اواخر دهه 1970 آغاز شده و در نتیجه بسیاری از کشورها در امریکای لاتین، اروپای شرقی، آسیا و آفریقا در فراگرد دمکراسی قرار گرفته اند.تجربه نظامهای کوتالیتر، تک حزبی و اقتدار طلب راست و چپ در طی قرن بیستم مواجه با شکست های پیاپی شد، با این همه دمکراسی همچنان مواجه با دشمنان، مخاطرات و چالش های گوناگونی است . هنوز فاشیسم، نئوفاشیسم، اقتدار طلبی، سنت گرایی، بنیادگرایی، محافظه کاری و نظامی گری، دمکراسی و شیوه زندگی دمکراتیک را تهدید می کنند.
از سوی دیگر فرایند جهانی شدن نیز محدودیت های تازه ای برای دمکراسی به مفهوم رایج ایجاد می کند.
براساس نظریه گزینش عقلانی درباره فرآیند دمکراتیزاسیون، دمکراسی در شرایط تاریخی کامی و به نسبت کمیابی پیدا می شود که در آن دو شرط حاصل شده باشد:
اولا حاکم خودکامه و دولت اقتدار طلبی سرنگون شده باشد
ثانیا مخالفانی که قدرت به آنها منتقل می شود، مجموعه ای از گروههای ناهمگن باشند و در آنها رهبر مسلط و یا حزب و گروه مسلطی نباشد.اگر هیچ یک از گروه ها بر دیگران غلبه نیابند، پیدایش دو وضع ممکن است:
یکی کشمکش های بی پایان میان نیروهای برابر و دوم توافق بر سر همزیستی .راه اخیر زمینه ظهور دمکراسی است...
در شرایط گذار از رژیم اقتدار طلب به حکومت دمکراتیک معمولا مجموعه ای از گروهها و نیروهای سیاسی، فعال هستند و ممکن است میان آنها توافقها و اختلافاتی وجود داشته باشد.توافق برای گذار به دمکراسی بستگی به ائتلافاتی دارد که گروههای مختلف ممکن است در آنها وارد شوند.کوشش برای استقرار دمکراسی در این شرایط متضمن منازعه میان حکومت (گروه های مسلط)و مخالفانش از یکسو و میان گروه های غیر مسلط همبسته ای(گروههای مخالف) است که مدافع دمکراسی هستند.
مخالفان حکومت اقتدار طلب و گروه مسلط به دو بخش تقسیم می شوند:
میانه روها و تندروها:از سوی دیگر مدافعان حکومت اقتدار طلب و گروههای مسلط هم به دو بخش تقسیم می شوند:تندروها و اصلاح طلبان.گذار به دمکراسی بستگی به چگونگی ائتلاف میان این بخشها و گروهها دارد مثلا اگر میانه روها در بخش مخالفان و اصلاح طلبان در بخش مدافعان حکومت، تمایل به همکاری پیدا کنند، زمینه برای گذار مهیاتر می شود.
1. دولتهای ملی ابعاد عمده ای از اقتدار خود در تصمیم گیری درباره مسایل مهم کشور خویش را از دست می دهند
2.کوشش برخی از کشورها برای گسترش همکاریهای منطقه ای، خود واکنشی به فرایند تضعیف حاکمیت ملی و تأثیرات جهانی شدن است.
3.جنگها و بحرانهای اقتصادی و اجتماعی نیز معمولا خطراتی برای دمکراسی ایجاد می کنند
4.تهدید عمده ی دیگر در قرن بیستم برای دمکراسی تمایل مذاهب به مداخله در حیات سیاسی بود.معمولا دخالت دین در سیاست، مانع عمده ای برای دمکراسی و ارزشهای آن ایجاد می کند.دمکراسی ذاتا نیازمند جدایی اقتدار سیاسی از اقتدار مذهبی و حوزه عرفی از حوزه دینی است.در صورتی که قانون الهی در همه حوزه ها حاکم تلقی شود دیگر جایی برای قانونگذاری و مشورت و رقابت باقی نمی ماند.
حکومت دینی اساسا تساهل ناپذیر است و رأی و اندیشه عموم مردم را خطری برای حوزه مقدس سیاست تلقی می کند.بعلاوه در حکومت دینی بر تمایز مؤمنان و غیر مؤمنان تأکید می شود در حالی که دمکراسی نمی تواند چنین تمایزی را بپذیرد.همین تمایز مانع از شفاسایی حقوق شهروندی یکسان برای همگان می گردد و به ظهور مقولاتی مانند بیگانه، غیرخودی و شهروند درجه دومی می انجامد که طبعا نمی توانند جزئی از جامعه شهروندان باشند.
5.یکی از خطرات عمده برای دمکراسی در قرن بیستم پدیدار شدن بنیاد گرایی مذهبی است.
بنیاد گرایی در مذاهب مختلف به ویژه مسیحیت، یهودیت، اسلام و مذهب هندو پدید آمده است.. بنیاد گرایان نه تنها با دمکراسی بلکه با تجدد غربی به طور کلی دشمنی می ورزند و در پی عرضه شیوه زندگی دیگری به جای شیوه زندگی دمکراتیک هستند.
زمینه ی سیاسی و اجتماعی فروپاشی رژیمهای غیر دمکراتیک و گذار آنها به دمکراسی
فرایند گذار به دمکراسی در واقع از سه بخش یا مرحله جداگانه تشکیل می شود:
یکی فروپاشی رژیم غیر دمکراتیک
دوم شکل گیری رژیم دمکراتیک
سوم تحکیم و استقرار آن
مقایسه با هانتینگتون
فرایند فروپاشی رژیمهای غیردمکراتیک نتیجه ترکیب 8 عامل (البته با درجات گوناگون است)
1.ایدئولوژی
2.رهبری
3.سازماندهی
4.نارضایتی
5.بحران همبستگی
6.بحران کارآمدی
7.بحران مشروعیت
8.بحران سلطه
به طور کلی فروپاشی رژیمهای غیر دمکراتیک لزوما به گذار به دمکراسی نمی انجامد بلکه میزان احتمال گذار بستگی به سیاسی-مدنی بودن نارضایتها، دمکراتیک بودن سازمانهای فعال، برجستگی و غلبه نگرش دمکراتیک در بین ایدئولوژیهای رایج و تمایل و آمادگی رهبران و نخبگان سیاسی برای سازش و ائتلاف با دیگر نیروهای سیاسی داشته است.
موانع گذار به دمکراسی در ایران-دمکراسی بدون رقابت؟!
امروزه الگوی حکومتی دمکراسی دارای جاذبه و مشروعیت جهانی است و کل آرمانهایی که در باب حقوق بشر، صلح، آزادی و توسعه مطرح می شوند در معنای فراگیر دمکراسی مندرج اند.امروزه دیگر هیچ ایدئولوژی رقیب قابل ملاحظه و نیرومندی در مقیاس جهانی درمقابل دمکراسی وجود ندارد.همه ی ایدئولوژیهای دیگر رنگ باخته اند و با روح گفتمان حقوق-محور جهان ما بیگانه اند.امروزه جنبش اخلاقی و حقوقی گسترده ای در سطح جهان بر دمکراسی به عنوان یکی از حقوق اساسی بشر در همه جا تأکید می گذارد.از چنین چشم اندازی مهمترین حق بشری، حق داشتن حکومت دمکراسی است که حاوی و ضامن همه حقوق اساسی بشر است.تنها در پرتو دمکراسی است که حقوق مدنی و آزادیهای سیاسی قابل تحقق هستند.
نمونه های دمکراسی در ربع آخر قرن بیستم
ربع آخر قرن اخیر(بیستم)شاهد پیشرفتهای چشمگیری به سوی دمکراسی بوده است که نمونه های آن عبارتند از:
1.کودتای 1974 پرتقال و جایگزینی نظام دمکراتیک به جای حکومت شبه فاشیستی
2.یونان در 1967 از زیر سلطه سرهنگ های نظامی درآمد
3.فروپاشی نظام فرسوده فاشیست ژنرال فرانکو با مرگ او در 1975
4.تا سال 1974 تنها 41 کشور دمکراسی از مجموعه 150 کشور در جهان وجود داشت.
5.در امریکای لاتین در دهه 1980، 9 مورد گذار به دمکراسی رخ داد
6.در 1986 دیکتاتور مارکوز در فیلیپین سقوط کرد
7.در 1987 دیکتاتوری نظامی کره جنوبی سقوط کرد
8.در 1989 موج انقلابهای دمکراتیک اروپا را درهم نوردید
9.در 1991 نظام کمونیستی شوروی فروپاشید.
10.در آفریقای جنوبی در 1994 دمکراسی متولد شد
11.در 1987 حدود دو پنجم کشورهای جهان دمکراتیک بودند
12.از 56 کشور بعد از 1974 تنها پاکستان و سودان به رژیم غیردمکراتیکها روی آوردند.
13.امروزه بر اساس برآورد «فریدام حاوس» 121 کشور از 193 کشور جهان دارای نظام دمکراتیک حداقل هستند.
14.از 33 کشور آمریکای لاتین، 30 کشور دارای نظام حداقل دمکراسی هستند
15. 16کشور عربی جز مورد استثنایی و شکننده لبنان هیچیک به دمکراسی نگراییده اند
16.اگر تعداد 16 کشور عربی را از 43 کشور با اکثریت مسلمان کم کنیم، 27 کشور مسلمان غیر عرب باقی می ماند که از این تعداد یک چهارم یعنی 7 کشور دمکراسی حداقل دارند.
17.امروزه 70 کشور غیردمکراتیک در سطح جهان با دلایل متفاوتی در مقابل گذار به دمکراسی مقاومت می کنند و یا دمکراسی را نظامی نامطلوب می شمارند.
رژیمهای غیر دمکراتیک جهان نمونه ایران
از حیث انسجام و همبستگی ساختاری و ارزشی نخبگان حاکم پس از انقلاب 3 مرحله در تحول نظام سیاسی ایران را می توان برشمرد:
1.دوران اول از پیروزی انقلاب تا استیلای کامل حزب جمهوری اسلامی که شاهد گسیختگی ارزشی و ساختاری در نخبگان حاکم برآمده از انقلاب بود
2.دوران دوم:از 1360 تا 1376 بود که دوران انسجام ساختاری و ایدئولوژیک نخبگان حاکم بود و از همین رو هیچ گونه فرصتی برای گذار به دمکراسی وجود نداشت
3.دوران سوم از انتخابات دوم خرداد 1376 تا کنون
در این دوره با تعریف ریاست جمهوری و مجلس توسط نیروهای اصلاح طلب بخش عمده ای از اقتدار و حاکمیت نخبگان مسلط قدیم به نیروهای جدید منتقل شد... در همین دوران اوج عدم انسجام ساختاری و ایدئولوژیک در نخبگان حاکم بود که امکان گذار به دمکراسی بر اساس حفظ اصلاح طلبی تقویت شد.
رویهم رفته گرچه از حیث عوامل ساختاری و دراز مدت مثل توسعه اقتصادی ، گسترش آموزش و ارتباطات، نوسازی اجتماعی، گسترش طبقه متوسط جدید ، پیدایش جامعه مدنی، و غیره زمینه های مناسب برای گذار به دمکراسی در ایران فراهم آمده است.
نتیجه گیری:
1.برخوردهای دوگانه مدعیان دمکراسی جهانی با کشورهایی مثل ایران و رژیمهای سنتی و منحط عربی در خاورمیانه و حوزه خلیخ فارس ونیز عدم برخورد با آنها و حفظ ساختارهای موجود و جلوگیری از تحول و نوسازی، برای تضمین منافع خود و اگر چنانچه این ساختار سنتی مورد تهدید تحول گرایی سیاسی قرار گیرد و موجب اقتدار این ملتها گردد به شدت و به سرعت با این امواج جدید همراهی می کنند.
2.تفاوت بین تئوریها در حوزه های نظری و عملکرد مدعیان دمکراسی در عمل مثل دخالتهای امریکا در اروپای شرقی، افغانستان، آسیای مرکزی و فروپاشی شوروی، دخالت نظامی در عراق، دخالت در حوزه خلیج فارس و
3.دفاع از رژیم دیکتاتوری ایران و تأکید بر روی کار آمدن همان رژیم، جفای بزرگی به تاریخ و ملت ایران محسوب می گردد که البته در شأن برخوردهای رژیمهای اقتدار گرای غرب نیز خواهد بود.
4.همراهی و حمایت از امواج اصلاح طلبی به معنای سکولار و لیبرالیسم آن با اصلاح طلبان در دوره آقای خاتمی و اصلاح طلبان دوم خرداد، متأسفانه در دستور کار دمکراسی سازی دولت های غربی به سرکردگی امریکا، ظلم مضاعف دیگری به ملت آزاده ی ایران است
5.سابقه تاریخی بد غربیها، در زمانی که ناسیونالیسم اروپایی به بن بست رسید و به دمکراسی روی آوردند، قابل تأمل است در حالیکه آنرا به ایران و کشورهای تحت سلطه خود هدیه کردند از رژیمهای دیکتاتوری مثل رضاخان حمایت کردند که تأکید بر مبانی ملی گرایی، و ناسیونالیسم ایرانی داشت و هرگز به منافع ملی نمی اندیشید، الگویی است که غربیها امتحان تاریخی آنرا پس داده اند و امروز سخن جدیدی برای ملت های آزاده ای چون ایران ندارند.
فهرست منابع:
1.بشیریه، حسین:گذار به دمکراسی، مؤسسه پژوهشی نگاه معاصر، تهران 1384
2.درسهای دمکراسی برای همه، مؤسسه پژوهشی نگاه معاصر، تهران، 1380
/خ
- ۰۰/۰۲/۲۶