نگاه دانشجویی

این وبلاگ پایگاهی است برای انعکاس فعالیتهای فرهنگی، علمی وسیاسی

نگاه دانشجویی

این وبلاگ پایگاهی است برای انعکاس فعالیتهای فرهنگی، علمی وسیاسی

این وبلاگ پایگاهی است برای انعکاس فعالیتهای فرهنگی علمی وسیاسی

پیام های کوتاه
پیوندها

سوالات مربوط به کتاب امپراطوری (مایکل هارت وآنتنیو نگری)

استاد دکتر دانش نیا

۱- مفهوم زیست جهان   مربوط به کدام اندیشمند است(life world?) ؟

 

۲-نگری و هارت چه چیزی را ازپسامدرنیسم وام گرفته اند؟

 

۳- تفاوت آنها با پسامدرن ها چیست؟

 

۴- نسبت اندیشه نگری و هارت با انتقادی ها چیست؟

 

۵- جایگاه و کارکرد تکنولوزی در اندیشه نگری و هارت چیست؟

 

۶- تقسیم کار جهانی در اندیشه آنان داریم یا خیر؟

 

۷- ساختار تولید و نسبت آن با ساختار قدرت  در اندیشه آنان چگونه است؟

 

۸- خصلت تولید چیست؟

 

۹- کارخانه بدون دیوار و نسبت ان با ظهور فناوری های نوین چیست؟

 

 

۱۰- تفاوت problem با problematique چیست؟

 

۱۱- تفاوت قدرت انباشتی و متمرکز با قدرت متکثر چیست؟

 

۱۲- دسته بندی قدرت یا اشکال قدرت و نظم در فلسفه سیاسی مدرن چگونه است؟

 

۱۳- در پسامدرنیسم چه بینش و صورت بندی جدیدی از قدرت پیش رو قرار قرار می گیرد؟

 

۱۴- در مجموع قدرت را در قالب چند شق یا شکل می توانیم صورت بندی کنیم؟

 

۱۵- تفاوت پارادایم مدرن و پسامردن در تحلیل قدرت بر چه سازه هایی استوار است؟

 

 

۱۶- اعمال قدرت بر بدن و در بدن چه تفاوتی دارد؟

: power over/covert power

 

 

 

۱۷-قدرت آشکار یا قدرت غلبه/ قدرت پنهان چه تفاوتی دارند؟

 

۱۸- قدرت مکانیکی/ارگانیکی چه تفاوتی با هم دارند؟

 

۱۹- خصلت شبکه چیست؟

 

۲۰- شبکه ای شدن قدرت و ساختار جدید اقتصاد و سیاست در  پرتو مفهوم شبکه چگونه مفهوم سازی می شود؟

 

خلاصه کتاب

پیتر دی‏ناردو

 

تونی نگری و مقهوم امپراتوری وی در ایران نام‏هایی آشنایند. او که چندی پیش به ایران نیز سفر کرده بود از مشهورترین‏ روشنفکران کنونی اروپاست که اندیشه‏های وی نقشی مهم‏ در جنبش ضد جهانی‏سازی بر عهده دارد.اما آنچه کمتر در ایران به آن پرداخته شده،انتقاداتی است که از سوی جریانات‏ رادیکال و انتقادی اروپا بر دستگاه نظری او مطرح شده است.

نگاهی انتقادی به نظریات آنتونیو نگری و مایک هارت

بعد از فروپاشی بلوک شرق و پایان جهان دوقطبی بسیاری گمان می‌کردند دوران سوسیالیسم برای همیشه سر آمده و نظام سرمایه‌داری پیروز غایی تاریخ است.

امپراتوری، از نظر هارت و نگری قدرت حاکمة مجهز به تسلیحات نسل‌کشی و کشتار هسته‌ای است. قدرتی که نه تنها قلمرو مرگ و شیوه‌های آنرا در اختیار دارد (ص 47)، بلکه همچنین بر قلمرو زندگی و شیوه‌های آن نیز حکمرانی می‌کند (ص 130). بنابراین امپراتوری نوعی زیست‌ ـ قدرت مبتنی بر نظام کنترل است. ابزارهای سیاسی این نظام کنترلی، اقدام پلیسی، شکنجه و جنگ است که در جهت حفاظت از سرزمین (یا سرزمین‌های) امپراتوری به نام «امنیت» عمل می‌کنند (ص 48). امنیتی که با اولویت یافتگی‌اش بر «دفاع» از مرزهای ملی فراتر می‌رود و گسترة کشورها و دولتهای دیگر ـ نمونه جنگ‌های افغانستان و عراق ـ را با نام «ملت‌سازی» در بر می‌گیرد:  "هیچ چیز به اندازة این مفهوم ملت سازی، پسامدرن و ضد ذاتگرا نیست . . . این مفهوم آشکار می‌کند که ملت به چیزی کاملاً تصادفی و اتفاقی، یا به بیان فیلسوفان، عرضی تبدیل شده است . . . که می‌توان ملتها را نابود و دوباره. . . به عنوان بخشی از یک برنامة سیاسی ابداع‌شان کرد" (صص 51 ، 52) . اما برخلاف تصور هارت و نگری پروژه ملت سازی، فقط محدود به مرزهای خارجی نیست. از آنجا که چارچوب حفاظتی امنیت به طور مستمر هم در داخل و هم در خارج همزمان عمل می‌کند: در داخل توسط اقدامات کنترلی پلیسی و مکمل آن در خارج از طریق مداخلات نظامی؛ و تنها از اینروست که بنا به گفته آنان می‌توان گفت: " اکنون وارد وضعیت جنگی دائمی شده‌ایم که جنگ نه تهدیدی علیه ساختار موجود قدرت و نه نیرویی بی‌ثبات کننده، که بر عکس، سازو کاری فعال [است] که مدام نظم جهانی کنونی را به وجود می‌آورد و تقویت می‌کند" (ص 49). یکی از نشانه‌های شاخص تبدیل وضعیت «استثناییِ» جنگ به حالتی دائمی بنا به گفته هارت و نگری وقایع پس از 11 سپتامبر 2001 است. "حمله به پنتاگون و مرکز تجارت جهانی در یازده سپتامبر. . . شاید ما را وادار کنند عمومی بودن این موقعیت را تشخیص دهیم. گریزی از وضعیت جنگی درون امپراتوری نیست و در آینده نزدیک نمی‌توان پایانی برای آن تصور کرد" (ص30). از نظر مؤلفین در عصر حاضر باید، تمامی درگیری‌های مسلحانه‌ای که در جهان رخ می‌دهد ـ حتّا جنگ اسرائیل و فلسطین ـ را جنگ داخلی امپراتوریایی بدانیم که "برای دستیابی به برتری نسبی درون سلسله مراتب‌های موجود در بالاترین و پائین‌ترین لایه‌های نظام جهانی مبارزه می‌کنند" (همانجا). باری، هارت و نگری هم‌صدا با بسیاری از نویسندگان، عصر حاضر را پسامدرنیسم و جنگهای آنرا جنگهای پسا‌مدرنیستی می‌دانند: "جنگ به اصل پایه‌‌ای و سازمان دهندة جامعه تبدیل می‌شود و سیاست صرفاً یکی از وسایل و مظاهر آن است. بنابراین آنچه صلح داخلی به نظر می‌رسد، در واقع صرفاً پایان دادن به شکلی از جنگ است و راه را برای جنگی دیگر باز می‌کند" (ص40). جنگهایی برخوردار از ویژگی‌های تولید پسافوردیسم: مبتنی بر تحرک و انعطاف، که با هوش، اطلاعات و کار غیر مادی درهم می‌آمیزد (ص70) و به یاری تکنولوژی رشد یافته «انقلاب در امور نظامی» را به بار می‌آورد. به گونه‌ای که قدرتی چون آمریکا را ـ به عنوان مظهر و نماد نظام امپراتوری ـ به موقعیت برتری می‌رساند که " دشمنانش را از نقطه‌ای امن و دور، با ظرافت و موشکافی فوق‌العاده مورد حمله قرار می‌دهد و مثل جراح آنها را همچون تومورهای سرطانی عدیده با کم‌ترین عوارض جانبی از بدن اجتماعی جهان کنار می‌گذارد. بنابراین از چشم انداز تکنولوژیکی، جنگ مجازی و از دیدگاه نظامی بی‌بدن می‌شود" (ص 75). پس می‌توان گفت از دید هارت و نگری، جنگهای پسامدرنیستی جنگهایی‌ است که در جهت «جسم زدایی» سربازان حرکت می‌کنند. زیرا سربازان امپراتوری فقط مأمور کشتن جمعیت‌های تحت اشغال نیستند. آنان همچنین مأمور القاء قواعد فرهنگی، حقوقی، سیاسی و امنیتی زندگی به دشمنانی هستند که باید پروژه ملت سازی را در موردشان به اجرا درآورد. بنابراین بدن این سربازان " باید به هر قیمتی حفظ شود" (همانجا). اما آنروی سکة حفاظت از بدن در جسم زدایی از جنگ، انهدام بدن از طریق بمب‌گذاری‌های انتحاری است که به عنوان مثال در جبهة دشمنی همچون عراق رخ می‌‌دهد. دشمنی که با تمامی قدرت نابرابر نظامی ـ تکنولوژیکی، در برابر پروژه ملت سازی مقاومت می‌کند. "بمب گذار انتحاری وجه مقابل منفی و همزاد خونین سرباز ایمن و بی‌بدن است. . . هم انقلاب در امور نظامی و هم بمب گذار انتحاری، یکی با تضمین زندگی و دیگری با تضمین مرگ، بدنِ در معرض خطر را که به طور سنتی معرف نبرد بود، نفی می‌کنند" (ص 76).
طبق روایت هارت و نگری، یکی دیگر از ویژگی‌‌‌های جنگهای پسامدرنیستی، شبکه‌ای شدن آنهاست. هرچند که دشمن شبکه‌ای سابقه‌ای دیرینه دارد، به عنوان مثال ساختار چریکی تمامی مبارزات انقلابی و یا شبکه کمونیستی در طی جنگ سرد که به " بروز پارانویای مک کارتیسم در ایالات متحده منجر شد" (ص 88)، اما حاکمیت نظام جهانی اکنون دیگر به این ضرورت پی‌برده است که انقلاب در امور نظامی و استفاده از شبکه‌های اطلاعاتی و ارتباطی برای مقابله با شورشها به تنهایی کافی نیست؛ بلکه "باید خودش هم به ماتریکسی کامل و شبکه‌ای توزیع شده تبدیل شود" (ص 92). درسی که ایالات متحده و متحدان وی از 11 سپتامبر آموختند این بود که "دشمن، یک دولت ـ ملت حاکم و یکپارچه نیست، بلکه شبکه است . . . قدرت آنرا نمی‌توان جریانیافته ازمنبعی مرکزی یا حا چند مرکزی دانست بلکه باید آنرا به منزله شکلی فرض کنیم که به طور نامعین، تغییر پذیر و نامتساوی توزیع شده. . . که دائماً مرزهای ثابت درون و بیرون را زیر پا می‌گذارد . . . به این معنا که حضور و غیاب آن نامعلوم است" (ص 87). بنابراین جدا از ضرورت تأکید بر انعطاف و تحرک شبکه‌ای واحدهای رزمی، خود ساختار قدرت هم می‌بایست متحول شود و از شکل "متمرکز و کرانمند مبتنی بر دولت ـ ملت، به شکل شبکه‌ای امپراتوری که نه تنها قدرت‌های دولتی غالب را شامل می‌شود، بلکه نهادهای فراملی، منافع تجاری و دیگر سازمانهای غیر دولتی بی‌شمار را نیز دربرمی‌گیرد [درآید]" (ص92). به بیانی از نظر هارت و نگری صرف وجود دشمن شبکه‌ای با ساختار قدرت غیر متمرکز که حضور و غیابش در سراسر جهان نامعلوم است، قدرتهایی همچون آمریکا و دیگر قدرتهای برتر را وا‌می‌دارد تا در کنار پی‌جویی منافغ ملی مبتنی بر دولت ـ ملت (فی‌المثل دستیابی به نفت ارزان، ثبات بازار، منافع ژئوپلوتیکی و پایگاههای نظامی استراتژیک) به شیوة جدید قدرت و منافع شبکه‌ای فراملی ـ دولتی نیز روی آورند. شیوة انعطاف پذیری که به راحتی حتّا می‌تواند قدرت نظامی یک دولت را در جهت منافع غیر ملی نهادها و شرکتهای تجاری فراملی بکار گیرد.
پس چنانکه پیداست امپراتوری، یک نظام سیاسی، اقتصادی، مالی و حتّا نظامیِ فراملی‌ای است که به کمک رهبران دولت ـ ملتها، ساختارهای ملی را به کار می‌گیرد و ضمن تأمین منافع خود (گاه و نه همیشه) ، منافع ملی آنها را هم تأمین می‌کند. نمونه جنگ عراق که علاوه بر تحمیل زیر ساختهای نئولیبرالیستی، منافع ملی کشورهای مداخله‌گر را هم تأمین کرده است (ص93).  "دستگاه اجرایی امپراتوری، به دنبال حذف مجریان ملی نیست. برعکس، دستگاه اجرایی امپراتوری را امروز به طرز وسیعی ساختارها و پرسنل دولت ـ ملتهای فرادست اداره می‌کنند" (ص94).
استدلال هارت و نگری با تمامی احتیاطی که به خرج می‌دهند، در بسیاری از مواقع بر دوگانه دشمن ـ امپراتوری متکی است و حا با وجود تلاشهایی که می‌کنند تا خود را به لایه‌های عمیق‌تر این نمای ظاهری برسانند، اما از آنجا که به ساختار شبکه‌ای توده انبوه خلق (جلوتر توضیح آن از نگاه هارت و نگری خواهد آمد)، به منزلة دشمن اصلی امپراتوری نظر دارند، نمی‌توانند تحلیل عمیق‌تری بدست دهند.  بر اساس این منطق ـ که نه غلط بلکه صرفاً پدیداری است ـ آنچه که امپراتوری را مدعی ارادة زیست ـ قدرت در جهان می‌کند، بی‌نظمی ناشی از حضور دشمن است: "حضور دائمی دشمن و تهدید بی‌نظمی، برای مشروعیت دادن به خشونت امپراتوری ضرورت دارد" (ص60).

انبوه خلق

برای درک انبوه خلق باید در سطح مفهومی آن را از دیگر مفاهیم مربوط به سوژه های اجتماعی، مثل مردم، توده ها و طبقه کارگر متمایز کنیم. مردم به طور سنتی مفهومی یکپارچه بوده است. البته مفهوم جمعیت با تمام انواع تفاوت ها مشخص می شود، اما مردم این تنوع را به یکپارچگی فرو می کاهد و به جمعیت هویت واحدی می بخشد: «مردم» یکی است. به عکس، انبوه خلق بی شمار است. انبوه خلق از تفاوت های درونی فراوانی تشکیل شده است که هرگز نمی توان آنها را به وحدت و هویت واحدی تقلیل داد —فرهنگ ها، نژادها، قومیت ها، جنسیت ها و جهت گیری های مختلف جنسی؛ اشکال مختلف کار؛ شیوه های مختلف زندگی؛ جهان نگری های مختلف؛ و میل های مختلف. انبوه خلق چندگانگی تمام این تفاوت های یگانه است.

 

  • دانشجوی دکترای جامعه شناسی سیاسی دانشگاه رازی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی